به گزارش مشرق، بعد از عبور از شهر ری، باقر شهر و بهشت زهرا(س) از جاده قدیم قم شهر کهریزک را هم پشت سر می گذاریم تا به پلیس راه حسن آباد فشاپویه می رسیم. ساعت حدود ۱۰ شب است. نشانی منطقه چرمشهر ندامتگاه بزرگ تهران اما منطقه فعلا خاکی و خالی از سکنه است. جاده آنقدر تاریک و باریک است که وحشت زده می شوی با این حال حضور در بزرگترین زندان خاورمیانه که به تازگی ساخته شده و همچنان در حال تکمیل است برای هر خبرنگاری مهم خواهد بود آن هم همراه شدن با زندانیانی که در شب قدر از خداوند متعال درخواست عفو دارند.
فضا آنقدر تاریک است که حتی دیوارهای زندان را نمی توانی تشخیص دهی با این حال پس از چند بار بالا و پایین کردن اطراف زندان درب اصلی را پیدا می کنیم. ساعت حدود ۲۲:۳۰ دقیقه است و اطراف زندان چند خودرو پارک شده و تعدادی از خانواده زندانیان از نگهبان درخواست دارند لیست را چک کرده تا اگر قرار است عزیزشان آزاد شود منتظر بمانند اما ساعت آزادی گذشته است.
پس از تشخیص هویت و تحویل ساعت، تلفن همراه، کلید و...، همراه یک سرباز وارد ندامتگاه بزرگ کشور می شویم. فضای داخل محوطه زندان هم تاریک است. ساختمان های نیمه کار و فازهای در دست ساخت نظرت را جلب می کند و صدای بلندی که می گوید: ایست .... ایست! پس از چند دقیقه گفتگوی کوتاه با سرباز زندان فهمیدیم که همچنان ساخت این زندان بزرگ ادامه دارد. سربازان روی برجک های دیدبانی هم اگر فردی را در محوطه ببینند ایست می دهند و حتی مجوز تیر هم دارند!
تدابیر شدید امنیتی ...
فاصله ساختمان نگهبانی تا ندامتگاه حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ متر بود. وقتی وارد بخش اول زندان شدیم هیچ شباهتی به زندان اوین نداشت. سقف زندان با فنس های فلزی پوشانده شده و درهای فولادی یکی پس از دیگری خودنمایی می کرد. تدابیر شدید امنیتی همراه با دوربین های مداربسته حکم فرما بود. پس از طی مراحل قانونی و چک شدن دوربین عکاسی همراه با تیم حفاظت و افسر نگهبان برای پوشش شب قدر وارد بندها شدیم.
راهروی اصلی با پهنای حدود ۵ متر توسط دوربین ها و ۵ درب بزرگ حفاظت می شد و تمامی پنجره ها با حفاظ آهنی محصور شده بود. در این راهرو چندین بند بزرگ وجود داشت که با تابلوهای کوچک نام بندها ثبت شده بود. تنها می توانستی از درون پنجره های نیم متری داخل بندها را نگاه کنی که صدای دعا و نیایش طنین انداز بود.
ابتدا وارد یکی از بندها شدیم که زندانیان بیرون از اتاق ها در داخل راهرو به سمت قبله نشسته و مشغول خواندن دعای جوشن کبیر بودند. بند بعدی زندانیان مراسم سینه زنی داشتند و در بند دیگر نوحه و مرثیه خوانی بود.
سینه زنی
حضور خبرنگار گاهی مواقع نظم را بر هم می زد و سعی می کردیم بدون جلب توجه مراسم شب قدر در بزرگترین زندان خاورمیانه را پوشش دهیم. در یکی از بندها زندانیان مراسم سینه زنی برپا کرده بودند. آنقدر محکم به سینه می زدند که سرخی تن ها نظر هر بیننده ای را جلب می کرد. برخی بر اساس عادت، برخی با اشک، و تعدادی هم با ندامت دستان خود را بر سینه می زدند. به چهره ها که می نگریستی هم جای شکستگی بود و هم بریدگی و روی تن ها و دست ها انواع خالکوبی ها را می توانستی مشاهده کنی. متاسفانه بیشتر زندانیان در این بندها را جوانان ۲۰ تا ۲۸ ساله تشکیل می دادند. برخی ۶ ماه و برخی هم از ۲ تا ۲۰ سال حبس محکوم بودند. آنچه توانستیم کسب کنیم آن بود که بیشتر این زندانیان به جرم سرقت محکوم به حبس بودند.
لطفا به بند ۹ بروید
زندانبانان در طول مسیر مانع حضورمان در برخی بندها شدند و بیشتر ما را به سمت بند ۹ هدایت می کردند که روی درب آن نوشته شده بود دارالقرآن ... البته بعدا از طریق زندانیان این بند فهمیدیم که بند ۹ بیشتر زندانیان تواب بدون سیگار و خلاف هستند! نکته قابل تامل این بود که در تمامی بندها آکواریوم های بزرگ ماهی جانمایی شده بود و ماهی های زیبایی که موسیقی زندگی را برای زندانیان ترسیم می کرد.
ما هم با مددجویان جوانی که به اشتباه از مسیر درست منحرف شده و امروز به عنوان مجرم محبوس بودند همراه شدیم تا قدر را تا نیمه های شب در درگاه خداوند متعال استغاثه کنیم. خواندن ۳۰ فراز از جوشن کبیر و مرثیه، فضای سالن را به نحوی کرده بود که اصلا احساس نمی کردی اینجا زندان است. آرام آرام نوبت به توزیع قرآن رسید تا با استعانت به بندگان صالح خدا و کتاب آسمانی از درگاه الهی آنچه می خواهیم طلب کنیم. اشک ها سرازیر شد... صدای ناله های تعدادی از زندانیان فضا را پر کرده بود.
نوای العفو العفو اینجا بیشتر معنا پیدا می کرد. وقتی چراغ ها را خاموش کردند در اوج دعا و نیایش خود را در حسینیه و مساجد کشور می دیدی... و بعد هم توزیع شربت زعفران و دیده بوسی و دعا برای قبولی طاعات و عبادات ...
در میان زندانیان برخی دوست داشتند خودشان به تنهایی شب زنده داری کنند. گاهی روی تخت، گاهی در گوشه ای از راهرو انگار حرف های ناگفته ای در دل داشتند که فقط بین خودشان بود و خدا. هرچند با اتمام مراسم احیا کارمان به پایان رسید اما دوست داشتیم بیشتر بمانیم ...
در مسیر برگشت از زندان تا رسیدن به مرکز شهر حال و هوای دعا و نیایش در میان زندانیان همچنان با ما همراه بود. خیلی حال خوبی داشتیم اما از خداوند متعال خواستیم تا با کرامت و مهربانی خود این افراد را هدایت کرده و در مسیر صحیح زندگی قرار دهد. البته شاید نباید بیشتر تقصیر را بر گردن جوانان انداخت چراکه قطعا خانواده، جامعه، آموزش و پرورش و حتی اطرافیان هم در این تولد جرم مقصر هستند.